هرچند که اینجا یه زمانی برای دل خودم وبلاگ زدم ولی الان واقعا بدون دوستان صفا نداره.البته همین که از طریق دیگه ای از اکثرتون خبر دارم خوشحالم. شاید وبلاگ نویسی هم دوره ای داشته برای خودش.....
شاید اینجا رو دیگه رفقای قدیمی اصلا نخونن و و مجبور باشم بازم فقط برای خودم بنویسم. همسر عزیزم هم مجبوره اینجا رو همینجوری که هست قبول کنه!
ساعات پایانی سال 93 هم داره میگذره. در مجموع سال خوبی برام نبود. اول سال که فکر میکردیم با بهترین خبرها شروع شده چند ماه بعد همونا تبدیل شد به اتفاقات بد! که یکی پس از دیگری از راه میرسید که فشار زیادی به من و خانواده ام وارد شد و اگر کمک های بی منت همسر مهربانم که به نوعی خودش هم درگیر مشکلات بود، نبود نمیدونم اون اوضاع چطوری پیش میرفت...
امیدوارم اون روزهای تلخ هیچ وقت دیگه تکرار نشه. تنها حس شیرینی که داشت این بود که من و همه مطمئن شدیم مردی توی زندگیم اومده که میشه بهش اعتماد و تکیه کنم.
سال 94 هم برام یه جوریه! حس پیری بهم میده! آخه توش قراره 30 ساله بشم!
سال خوب و خوشی رو برای همه آرزومندم.
کلمات کلیدی:
واقعا همه مون اینقدر درگیر زندگی شدیم که وقت نمیکنیم به هم سر بزنیم یا دو خط توی وبلاگامون بنویسیم؟ یا همه ی آتیشا از گور این وایبر و واتس آپ و اینستاگرام و ... بلند میشه؟
برگردید وبلاگ نویسا! لااقل فکر چارتا فقیر بیچاره ی زیر بار قسط و قرض رفته باشید که گوشی اندرویدی ندارن! بعد پیام میدید که فلانی بیا جات خالیه! خدا رو خوش میاد؟
کلمات کلیدی: