سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر فریب خورده را سرزنش نتوان کرد . [نهج البلاغه]
✿ ❀ رنگ های دنیای من ❀ ✿
 
حاج قاسم تازه شروع شد...

دیروز با پدر و مادر و همسر و دخترک به قصد تشییع راهی شدیم... وقتی به ایستگاه مترو رسیدیم جمعیت قابل توجهی حضور داشتن ، دو قطار اومدن و رفتن و جای یک نفر هم نبود! تصمیم گرفتیم خط رو برعکس سوارشیم و همونو دور بزنیم... اینبار موفق شدیم... به هر ایستگاهی میرسیدیم قیامتی بود... 

بعدا شنیدم خیلی ها جاموندن تو مترو اخر هم به مراسم نرسیدن! 

بین راه دخترک هرعکسی از سردار میدید نشانم میداد و میگفت مامان آقا رو کشتن... 

و ای کاش بچه ها هرگز با این مفاهیم اشنا نمیشدن... ولی گاهی چیزی که باید باشه با چیزی که هست فرق میکنه... بچه ها باید زود بزرگ بشن و خیلی چیزا رو بفهمن. 

تا برسیم حال چند نفر بهم خورد و افتادن... بعضی به من میگفتن با بچه مواظب باش اصلا جای شلوغ نری... 

وقتی رسیدیم محشر بود... اصلا جای خلوتی وجود نداشت که بریم! 

برای اینکه دخترک کلافه و زده ازین مراسم نشه ، توی جمعیت دنبال بچه دارها میگشتم و کنارشون می ایستادم تا با هم سن و سال خودش وقت بگذرونه. 

وقتی پیکرهای شهدا رو اوردن حالی داشتیم که قابل وصف نبود... هرکس طوری گریه میکرد که انگار عزیزی از خانواده ی خودش رو از دست داده...

دخترک با تعجب نگاه میکرد و با دستکشای کوچولوش اشکامو پاک میکردو و میگفت مامان چرا گریه میکنی؟ 

و من تمام این اشک ها را تبدیل به کینه از ظالمان خواهم کرد و به لطف خدا با افتخار فرزندی تربیت خواهم کرد که ادامه دهنده راه شهدا باشد... 

 

پ ن: خیلی از صفحات مهم خبری، خبر شهادت سردار رو یا پوشش ندادند، یا با یه اشاره کوچیک از کنارش رد شدند و بعد اون ده تا پست بیخود گذاشتن! 

اگر چند نفر علیه نظام چنتا شعار بدن تا مدت ها بهش پرداخته میشه. بعد حضور میلیون ها نفر نادیده گرفته میشه... این است آزادی بیان!!! 

معنای ازادی بیان از حذف کردن محتوا و هشتک های مربوط به شهادت سردار، هم بیشتر فهمیدیم! 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط مدادرنگی 98/10/16:: 4:12 عصر     |     () نظر
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها