سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه خدای سبحان را یاد کند، خداوند دلش را زنده و عقل و خردش را روشن کند . [امام علی علیه السلام]
✿ ❀ رنگ های دنیای من ❀ ✿
 
از آینده...

یه خونه ویلایی با یه باغچه پرگل کنار حیاط که در خونه همیشه به روی مهمون باز باشه و خونه ی پر رفت و امدی باشه و سفره تو حیاط پهن کنیم و همه دور هم باشیم ... از اهداف بلندمدت من و همسری هست شوخی بدست اوردنش خیلی دور از ذهن نیست ولی خوب زمان میبره...

همسرم از آرزوهای دیرینه ش داشتن باغ و پرداختن بهش هست بدور از دغدغه های شهر... و گرچه خیلی هم غرق در این آرزو نمیبینمش ولی گاهی بطور جدی از زندگی در شمال صحبت میکنه و بعد از بازنشستگی برنامه ها داره انگار...

و من با اینکه شمالی هستم و عاشق شمال ، ولی به همسایه بودن با امام رضا اصلا عادت کردم! و چند سالی که نیشابور زندگی میکردم کاملا این خلا رو احساس میکردم ... 

و معلوم نیست کدوم مون حرف مون رو عملی کنیم ( که البته همسرم اهل به زور اینور اونور بردن نیست...) 

فعلا خودم رو راضی کردم به هدف خونه ویلایی در مشهدپوزخند ، و همسر هم که دوست نداره خیلی غرق بشم با جمله خدا بزرگه ... تا همینجا هم هزاربار شکر ، و یک بی اعتنایی ریزباید فکر کرد ، رشته افکارم رو پاره میکنهنکته بین

اما ... اما... 

خونه ی نزدیک حرم که دوران مجردی تجربه داشتن همچین خونه ای داشتم شاید هیچ وقت تکرار نشه که همسرم محیط اون دور اطراف رو مناسب بچه نمیبینه...قابل بخشش نیست

چه صفایی داشت نزدیک حرم بودن... واقعا یادش بخیر... الان هر مناسبت مذهبی که پیش بیاد یا با شنیدن یه صوت زیبا از ادعیه، ناخوادگاه میرم به سالها پیش... زمانی که بیست، بیست پنج ساله بودم و بیشتر روزها رو حرم بودم... 

اونوقت هست که بهش میگم محمد ، پیر که شدیم و دوتایی باز تنها شدیم بریم نزدیک حرم خونه بگیریم و اخر عمر رو اونجا سپری کنیم... و محمد هم همیشه در مقابل تقاضاهای من میگه انشالله...دوست داشتن شوخی

این نوشته اینجا بمونه تا ببینم اخر کجا میریم ما یعنی چی؟خوابم گرفت

پ ن: اصلا این حرفا رو نمیشه تو اینستا نوشتااا مدلش فرق میکنه انگار ... یا بخاطر حضور همه ی قوم و قبیله ست که دوست نداری فکرتو بدونن! گیج شدم


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط مدادرنگی 99/2/18:: 1:47 صبح     |     () نظر
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها