سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش را بجویید؛ هرچند در چین باشد . جستجوی دانش بر هر مسلمانیواجب است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
✿ ❀ رنگ های دنیای من ❀ ✿
 
برای دخترم

چون هیچ وقت خواهر نداشتم از خدا همیشه دختر میخواستم، یعنی اصلا پسر نمیخواستم!  بعد از یک تجربه تلخ، و به قولی بعد از ناشکری و گوشمالی خدا، اینبار دیگه به قول معروف هرچی شد... صحیح و سالم باشه...خواسته م بود.

بازم برای چندمین بار دست به دامان حضرت رضا شدم، شب میلاد امام رضا بود که خواب دیدم در حرم هستم و حاجتم فرزند هست...  اون موقع نیشابور زندگی میکردیم. فرداش من و بابایی رفتیم قدمگاه زیارت...

و تو آرزوی من بودی که برآورده شدی در همون ماه... و من چطوری باید ممنون آقا میشدم که بارها و بارها نگاه مهربانش رو احساس کردم...

وقتی برای اولین بار صدای قلبت رو شنیدم به قدری خوشحال بودم که اون روز بهترین روز زندگیم شد! 

و بالاخره...

توی یک روز قشنگ بهاری و ایام نیمه شعبان بود که تو بدنیا اومدی ...زیر سایه ی آقا، مشهدالرضا، بیمارستان مهر با دکتر توانایی مهربان و دوست داشتنیدوست داشتن

و چقدر باورش برای خود ما هم سخت بود که تاریخ از دست دادن اولی با روز تولد تو یکی باشه! و چقدر خدا بزرگه که دلهایی رو که توی همون تاریخ و همون بیمارستان شکسته بود ، در همون تاریخ و همون بیمارستان شاد کرد...

ازون دسته مادرهایی که قربون صدقه ی بچه ی تو شکم میرفتن نبودم! حتی دنیا هم اومدی تو بهت بودم! یعنی من مادرشدم؟ دو سه روزی گذشت تا اون شبی که بخاطر زردی خواستن بستریت کنن... وقتی از من جدات کردن انگار روح از بدنم جدا میشد .....تازه اونجا فهمیدم حس مادری یعنی چی... خانمای اونجا ارومم میکردن و میگفتن برای زردی اینجوری گریه میکنی؟ چیزی نیست خوب میشه... و من با اینکه میدونستم خوب میشی اما تحمل نداشتم... تزریقی که بخوان بکنن چطوری بدن نحیف و ظریفت تحمل میکنه... چقدر دلت مادرت رو بخواد و من پیشت نباشم...اون شب چطوری به صبح میرسه برای هردومون...

و اون لحظه فکر میکردم مادرانی که بچه هاشون بیماری های سخت دارن و رنج بچه ها رو میبینن و کاری نمیتونن بکنن چقدر داغون میشن...

........

چهارسالت داره میشه کم کم... و چه عاشقانه هایی با هم داریم قلب ماماندوست داشتن

وقتی میخوابی اونقدر خودم رو بهت نزدیک میکنم میخوابم که نفست بخوره به صورتمدوست داشتن

نمیدونم اگر فرزند دیگه ای هم بیاد همینقدر دوسش دارم یا نه! 

ولی اینو اطمینان دارم فرزند اول یه چیز دیگه ست...

پ ن: مادری رو با بچه اول ادم تجربه میکنه... و بچه ی اول بخاطر کم تجربه بودن مادر سختی هایی هم میکشه گاهی... از طرفی وقتی اوایل زندگی درگیر قسط و قرض خونه و ماشین و چه و چه هستی فرزند اول داره کمابیش باهات همراهی میکنه... بعدی که بیاد همه چی آماده ست...

پس جایگاه فرزند اول یه چیز دیگه ستمؤدب

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط مدادرنگی 99/1/26:: 8:26 عصر     |     () نظر
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها